فرهان کوچولوی من، بزرگ و باشکوه

وقتي اومد

    8 خرداد بود كه بي بي چكم مثبت شد.   صبح زود ساعت 6 بود از خواب پريدم رفتم دستشويي اومدم بالاسرهمسرم نشستم و بي بي چك رو گرفتم جلوش! بيدار شد و با چشماي نيمه باز ديد و با صداي آروم گفت "حامله اي"؟ لبخند زدم بغلم كرد و بوسم كرد بعد خوابيديم . آروم و خوشحال. به همين راحتي انگار يه باري از دوشم برداشته شد يه مسئله بزرگ حل شد خدا رو شكر كردم فهميدم كه اون همه دردهايي كه داشتم از چند روز پيش واسه چي بوده! خلاصه 2 روز بعد دوباره بي بي چك گذاشتم، پررنگ تر شد و من خيالم راحت راحت شد فرداش رفتم دكتر منو سونو كرد و يه ساك حاملگي كوچولو4mm ديد . منم از قبلش چون ...
13 خرداد 1392

خوش اومدی مامانی

سلام مامانی! سلام عزیز دلم!    خوش اومدی به وجود من! مامانی خوش اومدی تو دلم...... قدمت رو چشم........ ایشالا که میزبان خوبی باشم برات.... مامان خوبی باشم می خوام حسابی برات مایه بزارم و جونم به پات بریزم ایشالا که بتونم خوب خوب ازت پذیرایی کنم . تا سرحال و قبراق به دنیا بیای و خوشحال و خندون بیای بغلم عشق مامان. یه دنیا عاشقتم. واااااااای آخ جون بالاخره مامان شدم. باورم نمی شه. خداجون شکرت بچه من! تو وجود من!  یعنی موفق می شم بارداریمو به سرانجام برسونم؟  ایشالا . مطمئنم که میشه. خدا خودش داده خودشم برام حفظش می کنه.  اولین باره دارم وب لاگ می نوی...
10 خرداد 1392
1